loading...
گشت سیتی ا پایگاه اطلاع رسانی گوادر
گشت بازدید : 242 نظرات (0)
 

86386387روایت بیش از ۲۴ ساعت همراهی با استاد مفتی محمدقاسم قاسمی حفظه‌الله

ظهر روز پنجشنبه ۲۷ شهریور ماه سال جاری به روال هر روز در دفتر مجله ندای اسلام مشغول انجام فعالیت‌های روزانه بودم که استاد مفتی محمدقاسم قاسمی، سردبیرمان صدایم کرد. در محضرشان که حاضر شدم فرمود: قرار است به‌منظور عیادت از مولانا مفتی خالد دهواری و ملاقات با مولانا سیدمحمدیوسف حسین‌پور امروز عازم شهر گشت شویم. تو هم اگر مایل باشی می‌توانی همراه‌مان بیایی. گفتم: از خدا می‌خواهم استاد! من هم هستم.

ساعت ۳ بعد ظهر با دو دستگاه پژو زاهدان را به مقصد شهر کوچک گشت ترک کردیم. پیش از حرکت استاد قاسمی همه‌مان را فراخواند و درحالی‌که روی صندلی جلوی ماشین نشسته بود فرمود: «هدف ما از این سفر دیدار و عیادت علما و صالحین امت است. نیت‌ها‌یمان را تصحیح کنیم.» استاد همچنین توصیه کرد «در طول مسیر ذکر و یاد خدا را از یاد نبریم.»

۴۵ کیلومتر از زاهدان دور شده بودیم که خودروی حامل استاد در پارکینکی توقف کرد و استاد که می‌خواست استراحت کند در صندلی عقب ماشین جای گرفت. در همین توقف کوتاه استاد بار دیگر به همراهان توصیه کرد به اذکار مشغول باشند.

***

89691نماز عصرمان را در سه‌راهی خاش ـ ایرانشهر ـ سراوان به امامت مولوی عبدالبصیر مجددی ادا کردیم و بلافاصله به سمت گشت راه افتادیم. آفتاب غروب کرده بود که وارد شهر کوچک «گشت» شدیم. به مسجد جامع خواجه گشت رفتیم و زمانی که از ماشین‌ها پیاده شدیم موذن بانگ برداشته بود و طنین صدایش فضا را پر کرده بود. شب جمعه بود و انتظار نداشتیم طلاب زیادی را در عین‌العلوم گشت زیارت کنیم، اما بر خلاف انتظار ما تعداد آنان قابل توجه بود، شاید به این علت که بسیاری از طلاب عین‌العلوم گشت از شهرهای دور برای تحصیل به این شهر کوچک آمده‌اند. نکته آنکه تعدادی از طلاب با دیدن استاد قاسمی به سمت ما آمدند و به گرمی از ما استقبال کردند. نماز مغرب را به امامت استاد قاسمی ادا کردیم. مولانا محمد دهقان و مولانا مفتی خالد دهواری هم در میان نمازگزاران حضور داشتند. مولانا سیدمحمدیوسف حسین‌پور در گشت حضور نداشتند و گفته می‌شد ایشان صبح همان روز برای ادای مناسک حج عازم سرزمین وحی شده‌اند.

گمان می‌کردم پس از اقامه نماز باتوجه به تعطیل بودن برنامه‌های درسی مدرسه طلاب پس از خواندن دو رکعت نماز، به سرعت مسجد را به قصد اتاق‌هایشان ترک می‌کنند. اما طلاب عین‌العلوم گشت این‌گونه نبودند. بیشتر آنان پس از ادای سنّت‌ها در مسجد نشستند. باتوجه به شناختی که از استاد قاسمی داشتم می‌دانستم ایشان مایل به سخن گفتن برای طلاب آن هم در حضور بزرگانی مثل مفتی خالد دهواری نیست، اما تجمع طلاب گرادگرد ایشان و نیز اصرار مولانا دهقان سبب شد استاد کوتاه بیاید و دقایقی برای طلاب متواضع و مکرّم عین‌العلوم گشت سراوان سخن بگوید.

***

استاد قاسمی سخنانش را با تلاوت آیاتی از سورهای مبارکة «حم سجده»، «قصص» و «فصّلت» آغاز کرد و در ادامه حدیث معروف «انماالاعمال بالنیات» را تا پایان، و نیز حدیث «إن الله لیرفع بهذا الکتاب اقواماً و یضع به آخرین» را قرائت کرد و خواست به زبان بلوچی ادامه دهد که برخی از حاضران از ایشان خواستند به زبان فارسی سخن بگوید. استاد که از این درخواست تعجب کرده بود به شوخی گفت: «اینجا که مرکز زبان بلوچی است و کتاب “بلوچی بوانین” اینجا نوشته شده هم ما باید به فارسی سخن بگوییم؟! مگر طلاب غیر بلوچ عین‌العلوم بلوچی بلد نیستند؟ حتماً تعصب دارند و نمی‌خواهند بلوچی یاد بگیرند.» استاد این بحث را با تلاوت آیة «و من آیاته خلق السماوات و الارض و اختلاف السنتکم و الوانکم ان فی ذالک لایات للعالمین» خاتمه داد و به فارسی ادامه داد: «حقیقت آن است که استاد مولانا محمد صاحب دستور دادند چند کلمه‌ای محضر شما ایراد کنم. گرچه هدف ما از این سفر استفاده از بزرگان اینجا بوده و آمده‌ایم که خود را تزکیه کنیم. ضمن اینکه سخن گفتن من در این جمع مصداق همان ضرب‌المثل معروف «زیره به کرمان بردن» است. البته من در این‌باره خاطرة ویژه‌ای هم دارم؛ سال ۱۳۶۴ـ۱۳۶۵ بود که ما از پاکستان به ایران برگشتیم و در زاهدان مستقر شدیم. تا آن زمان من به «گشت» نیامده بودم، اما اسم این مرکز را بسیار شنیده بودم و لحظه شماری می‌کردم که روزی برسد تا بتوانم به گشت بیایم، تا اینکه سال ۶۴ بود یا ۶۵ که شرایطی فراهم شد و من موفق شدم به همراه طلبه‌ای به نام اسماعیل در معیت مولانا عبدالرحمن محبی به گشت سفر کنم. قبل از حرکت با خود گفتم: حالا که می‌خواهم به گشت سفر کنم، چه چیزی به‌عنوان هدیه با خود ببرم؟ بالاخره تصمیم گرفتم که چند پاکت خرما بخرم! نمی‌دانستم اینجا معدن خرما است. در راه مولانا محبی بسته‌های خرما را که در پلاستیکی گذاشته بودم دید و پرسید: این‌ها چی است که با خود برداشته‌ای؟ گفتم: چند بسته خرما! با تعجب پرسید: خرما؟!! آخر خرما که به گشت نمی‌برند. خلاصه این‌که وقتی رسیدیم این‌جا، مستقیم رفتیم خدمت مولانا محمدیوسف. معذرت خواهی کردم و خرماها را تقدیم کردم، مولانا دل ما را نشکست؛ بزرگان دل کسی را نمی‌شکنند. ایشان بسته‌های خرما را باز کرد و همان‌جا شروع کرد به خوردن.»

استاد قاسمی در ادامه یادآور شد: «ما همه از گُشت انرژی روحی می‌گیریم. ما آمده‌ایم این‌جا به این نیت که اصلاح شویم. به دوستانم توصیه کرده‌ام که همین نیت را داشته باشند. استاد در ادامه تک‌تک همراهان خود را معرفی کرد و ادامه داد: برای ماهایی که در محیط‌های شهری زندگی می‌کنیم، یک لحظه حضور در چنین مکان‌هایی غنیمت است، نیازمند دعاهای شما هستیم، الله عافیت بدهد، اخلاص بدهد و توفیق خیر عنایت فرماید.»

استاد قاسمی در ادامه به نعمت‌هایی که خداوند به اهل علم عنایت کرده، اشاره کرد. ایشان آیه‌ی «قَالَ یَا مُوسَى إِنِّی اصْطَفَیْتُکَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِی وَبِکَلَامِی فَخُذْ مَا آَتَیْتُکَ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ» [الأعراف/۱۴۴] را تلاوت فرمود و در پرتو این آیه گفت: اولین خواسته‌ی الله تعالی از موسى این بود که جایگاه خود را بشناسد و بداند که خداوند چه نعمت‌هایی به او عنایت کرده است و دومین خواسته این بود که شکرگزار نعمت‌های الهی باشد.

سومین خواسته هم این بود که «فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَکَ یَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا» [الأعراف/۱۴۵]؛ آن‌چه به تو داده شده، را محکم گیر و آمادگی کن تا آن‌چه به تو رسیده، را به قومت برسانی.»

استاد قاسمی در ادامه خطاب به طلاب حاضر فرمود: «شما اگر این‌جا ماندید، شکر کردید و خود را آماده‌ی تجدید و احیای دین، و هدایت انس و جن کردید؛ الله تعالی از شما کار خواهد گرفت. الله تعالی شما را منشأ تغییر و تحول در جهان خواهد کرد.»

ایشان هم‌چنین از طلاب حاضر خواست پایبند دعاهای مسنون باشند و ادامه داد: «مولانا فضل‌الرحمان گنج‌مرادآبادی می‌فرماید: من صدها نفر را می‌شناسم که در اثر پایبندی به دعاهای «حصن حصین» به ولایت رسیده‌اند؛ شما زندگی‌تان را با این دعاها بگذرانید تا خدا شما را برای انجام خدمتی عظیم گزینش کند. ما همیشه از جناب مفتی خالد حفظه‌الله شنیده‌ایم که از مفتی رشیداحمد لدیانوی رحمه‌الله نقل کرده‌اند: «همیشه این دعا را بکنید که: یا الله! از ما کار بگیر، کاری که شرایط روز و زمان آن‌را اقتضا می‌کند.»

استاد قاسمی در بخش دیگری از سخنان خود به طلاب حاضر توصیه کرد کتاب‌های «تعلیم المتعلم»، «شیفتگان علم»، «خود را دریابید» اثر علامه ابوالحسن ندوی و کتاب «معالم لصناعة طالب العلم» اثر شیخ محمد عوامه را مطالعه کنند.

ایشان در پایان خطاب به جمع حاضر خاطرنشان کرد: «از اساتید خود استفاده کنید، خود را همیشه محتاج بدانید و دعا کنید که خداوند شما را قبول کند و سبب خیر بگرداند. زندگی شما وقف شده برای دین. اساتید این مدرسه و خود این مدرسه وقف است، بنابراین شما اجازه ندارید در مغز خودتان گناه وارد کنید. مغز شما به خدا اختصاص دارد.»

این نشست با دعاهای حضرت استاد پایان یافت.

***

جلسه که تمام شد، به همراه استاد مفتی خالد حفظه‌الله به منزل ایشان رفتیم. سادگی و بی‌تکلفی ویژگی بارز منزل مولانا مفتی خالد دهواری حفظه‌الله بود. جمعی از علمای جوان هم آن‌جا حضور داشتند. یک دانشجوی جوان جنوبی به نام صالح نوری‌زاده که لباسی بلوچی پوشیده بود، هم حضور داشت.

از مسجد که خارج شدیم، مولانا مفتی خالد او را به استاد قاسمی معرفی کرد. او دانشجوی رشتة مکمل طب گیاهی یک دانشگاه ارمنستانی که در تهران شعبه دارد، بود. علت حضور صالح نوری‌زاده در گشت تشکیل کلاس‌های طب گیاهی برای طلاب و اساتید عین‌العلوم بود.

استاد قاسمی هم از نوری‌زاده خواست چنین برنامه‌ای را در دارالعلوم زاهدان ترتیب بدهد. هر چند او استقبال چندانی نکرد و شروع کلاس‌هایش را بهانه کرد.

در این نشست، دانشجوی جوان که گشتی‌ها او را دکتر می‌خواندند، ابتدا نسخه‌هایی شفاهی برای رفع مشکل زانوهای استاد تجویز کرد و بعد هم نسخه‌ای مکتوب ارائه کرد.

استاد قاسمی فرمود: «ما برای علاج بیماری‌های قلبی خود به گشت آمدیم، نیک است که به سبب آقای صالح بیماری جسمی‌مان هم معالجه شود.»

برای اقامه‌ی نماز عشا بار دیگر به مسجد خواجة گشت بازگشتیم. نماز را به امامت مولوی جوانی که عمامه‌ای زیبا به سر داشت و زیبا هم قرآن تلاوت می‌کرد، ادا کردیم. قبل از خارج شدن از مسجد، متوجه شدم که عده‌ای از طلاب که چهره‌هایشان می‌گفت بیش‌ترشان اهل خراسان زمین هستند، مترصّد فرصتی بودند که با استاد قاسمی سخنی بگویند، تک‌تک‌شان هم دفتری در دست داشتند. به گمانم سرانجام هم موفق نشدند دست‌نوشته‌ای از استاد بگیرند.

بعد از نماز، بار دیگر به منزل مولانا مفتی خالد حفظه‌الله بازگشتیم. استاد در نشست قبلی مرا به مولانا مفتی خالد معرفی کرد و گفت: ایشان مولوی یعقوب گمشادزهی است. همین معرفی کافی بود تا از آن لحظه به بعد استاد مفتی خالد حفظه‌الله مرا «نواسة شاه بلانوش» خطاب کند و چه زیبا و دلنشین بود برای من این خطاب‌شان.

نشست دوم با بیان مطالبی در مورد «ذکر بالجهر» و نظرات و دیدگاه‌های علما در این باره مطرح شد. سخنان استاد مولانا مفتی خالد آن‌قدر عرفانی و متصوفانه بود که من بسیاری از آن‌ها را درک نمی‌کردم.

داشتم به این فکر می‌کردم که چقدر واژه‌هایی که استاد مفتی خالد به‌کار می‌برد سخت است که ناگهان استاد قاسمی رو به من کرد و فرمود: «می‌دانی «گٹگ» و «خواجگان» یعنی چه؟» خندیدم و گفتم: نه استاد!

استاد به بیان معنا و مفهوم آن دو واژه برای جمع حاضر پرداخت، برای کسانی که به قول ایشان «ملای مدرن» به حساب می‌آیند.

بحث دیگری که در این نشست کاملاً علمی و البته بسیار صمیمی مطرح شد فقهی بود؛ ابتدا حکایتی در مورد مخالفت مولانا مفتی رشیداحمد لدیانوی رحمه‌الله با رفتن زنان حامله به سنوگرافی بیان شد و در ادامه، در مورد سقط جنین سخن به میان آمد. استاد قاسمی فرمود: «با این‌که بزرگان قبل از چهار ماه در صورت ابتلای زن حامله به یک‌سری بیماری‌ها اجازه‌ی سقط می‌دهند، اما من تصمیم گرفته‌ام که هیچ‌گاه فتوای جواز سقط ندهم.»

بخش بعدی این نشست با بیان بحث‌هایی در مورد طب سنتی ادامه یافت. استاد قاسمی آن‌گونه که خود روایت می‌کند، زمانی در پاکستان مطالعات بسیاری در رابطه با طب سنتی داشته است. در این نشست دریافتیم که ایشان در این عرصه هم حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد. بحث‌هایی که ایشان در مورد طب سنتی و طب کلاسیک با واژه‌هایی تخصصی مطرح می‌کرد، دانشجوی جوان را شگفت‌زده کرده بود، او که فکر نمی‌کرد فردی در این لباس بتواند چنین بحث‌هایی مطرح کند، هر چند لحظه یک‌بار چشم از حدقه درآمده در تأیید اظهارات حضرت استاد «أحسنت»، «أحسنت» می‌گفت. استاد قاسمی تحلیل‌های متفاوتی در این باره مطرح کرد. در مورد چگونگی سیطره حاصل کردن طب کلاسیک بر طب سنتی سخن گفت، به آسیب‌شناسی پرداخت و دست آخر هم ابراز مسرت کرد از این‌که ایران در عرصة احیای طب سنتی گام‌های مؤثری طی سال‌های اخیر برداشته است.

استاد در مورد تأثیرات روزه گرفتن در دو روز دوشنبه و پنجشنبه هم فرمود: «من در مجله‌ای خواندم که اگر فردی در هفته این دو روز را روزه بگیرد، از دو بیماری «آلزایمر» و «پارکینسون» (نوعی بیماری که اعضای بدن انسان را فلج می‌کند) در امان می‌ماند.»

دانشجوی جوان هم در تأیید این سخن حضرت استاد گفت: روزه‌ی این دو روز معجزه می‌کند، دو روز در هفته می‌شود چهارماه در سال. گروهی از پزشکان امریکایی مدتی این دو روز را روزه گرفته‌اند و اعلام کرده‌اند هرکس این دو روز را به‌صورت مداوم روزه بگیرد، عمرش چند برابر افزایش پیدا می‌کند. این سخن گرچه باعث تعجب و خنده‌ی حاضران در مجلس شد اما برای خود نکته‌ای بود!

پهن شدن سفره‌ی غذا باعث نشد بحث‌های مربوط به طبابت خاتمه پیدا کند، زمانی که سفره داشت پهن می‌شد، استاد از دانشجوی جوان در مورد پرخوری و مضرات آن پرسید. دانشجوی جوان هم گفت: غذا هرچه کم‌تر باشد، بهتر است. استاد فرمود: اما این سفره با سفره‌های دیگر فرق می‌کند، با برکت است و بنابراین بسیار باید خورد.

غذایی بس لذیذ و دلچسب بود، «أکل طعامهم الأبرار».

پس از شام میوه آوردند. استاد مولانا مفتی خالد که از بیماری قند خون رنج می‌برد و نمی‌تواند هر غذا و میوه‌ای را میل کند، از دانشجوی جوان پرسید: می‌توانم یک گلابی بخورم؟ دانشجو با تأکید استاد را از خوردن منع کرد. مفتی خالد صاحب هم آرام آرام گلابی را سر جای آن گذاشت، ترحمم آمد. برای من صحنه‌ی بسیار دردناکی بود. حضرت استاد قاسمی که شاهد ماجرا بود، به مولانا مفتی خالد صاحب گفت: اشکال ندارد مولانا! بخورید. إن‌شاءالله که مشکلی پیش نمی‌آید. «بسم‌الله الذی لا یضر مع اسمه شی فی الارض ولا فی السماء.»

دانشجوی جوان که معلوم بود خیلی از آداب رفتار با بزرگان دین سر در نمی‌آورد و در فضایی متفاوت رشد کرده است، به این موضوع اعتراض کرد و گفت: آیا انسان وقتی به یقین بداند که فلان غذا یا میوه برای سلامتی او مضرّ است و بعد آن را بخورد، چنین دعاهایی تأثیرگذار خواهد شد؟!

استاد آرام خندید و گفت: ما به تجربیات احترام می‌گذاریم، اما خب این دعاها تأثیرات خاص خود را دارند، این موضوع در زمان صحابه رضوان‌الله‌علیهم اجمعین به اثبات رسیده و می‌توان واقعه‌ی زهر خوردن حضرت خالد رضی‌الله‌عنه را شاهد این مدعا دانست.

***

وقت استراحت که فرا رسید، در مورد این‌که اعضای گروه کجا استراحت کنند، بحث شد. نظرات متفاوت بود. استاد قاسمی مهمان‌خانه‌ی حوزه را پیشنهاد کرد. میزبانان اما پیشنهادشان این بود که حضرت استاد به همراه یکی دو نفر در منزل مولانا مفتی خالد استراحت کند و بقیه برای استراحت به منزل مولوی عبدالرحیم هاشمزهی، یکی از اساتید عین‌العلوم گشت بروند.

هیچ‌گاه با استاد مفتی خالد حفظه‌الله این مقدار هم‌نشینی نداشته‌ام. در این سفر با روحیات ایشان بیش از هر زمان دیگری آشنا شدم. یکی از رادمردان دوران است. من تصور نمی‌کردم چنان رفتاری با استاد قاسمی داشته باشد، به‌قدری متواضانه در کنار ایشان می‌نشست و با محبت به ایشان می‌نگریست و سخنانش را می‌شنید که آدم فرق مراتب را از یاد می‌برد و نمی‌توانست تشخیص دهد مفتی خالد در عرصه‌ی علم و عمل پیشکسوت‌تر است، یا مفتی محمدقاسم. در همین نشستِ قبل از شام زنگ گوشی ایشان به صدا درآمد. فردی که آن‌سوی خط بود سوالی فقهی از استاد مفتی خالد پرسید، ایشان سوال را که شنید آن را پیش‌روی استاد قاسمی گذاشت و بی‌تکلف پرسید: آیا قربانی کردن حیوانی که یک بیضه دارد جایز است؟ و استاد قاسمی پس از مکثی کوتاه گفت: بله. خدایش از بلا محفوظ دارد و بر روزهای عمرش بیفزاید. آمین

آن شب سعادتی دیگر هم نصیبم شد و آن این‌که در نهایت تصمیم گرفته شد من و حضرت استاد در اتاق پذیرایی منزل استاد مفتی خالد استراحت کنیم و بقیه همراهان به منزل مولانا عبدالرحیم هاشمزهی بروند. این دومین بار بود که چنین سعادتی نصیبم می‌شد، سال گذشته در سوران و در منزل مولانا عبدالحمید جهاندیده شب جمعه‌ای را در همان اتاقی سپری کردم که وجود ذی‌جود استاد قاسمی آن‌جا حضور داشت.

در اتاق پذیرایی منزل مولانا مفتی خالد آن شب مولوی جوان دیگری هم با ما بود. استاد مفتی خالد به او امر کرد آنجا باشد، به او گفت: برای مفتی صاحب این‌جا بستری پهن کن و برای «نواسه‌ی شاه بلانوش» هم آن‌جا. خودت هم آن‌جا کنار در بخواب.

قبل از خواب، استاد قاسمی چند رکعتی نماز خواند و پس از آن در همان اتاق شروع به قدم زدن کرد. به من گفت: تو بخواب، من عادت دارم قبل از خواب قدم بزنم. مولوی جوان آن لحظه آن‌جا نبود. خسته بودم و نمی‌دانم چطور خواب رفتم. هوای اتاق نسبتاً گرم بود و به‌همین علت میانه‌های شب یکی دو بار از خواب بیدار شدم. یک بار که از خواب بیدار ‌شدم، مولوی جوان را بر سجاده مشغول نماز خواندن دیدم. بار دیگر که بیدار شدم، دیدم او گوشه اتاق نشسته است. به گمانم او آن شب نخوابید. جوانی بس سعادتمند بود. خدایش همیشه‌ی ایام سربلند دارد.

***

با صدای اذان صبح از خواب پریدم. مولوی جوان هم گوشه‌ی اتاق آماده نشسته بود. آخرین نفری بودم که بیدار می‌شدم. وضو که گرفتم به همراه حضرت استاد راه مسجد را پیش گرفتیم. وارد مسجد جامع خواجة گشت که شدیم، استاد به گوشه‌ی مسجد رفت و ریز شد روی قرآن‌هایی که در طاقچه‌ای روی هم چیده شده بودند. بعد هم به طرف صف اول مسجد رفت.

نماز صبح را به امامت حضرت استاد ادا کردیم. پس از نماز، ایشان از مولانا دهقان و مولانا مفتی خالد اجازه خواست و به بیان سه نکتة بسیار مهم پرداخت:

۱. پیامبر اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وسلّم فرموده‌اند: هر کس بعد از ادای نماز صبح و نماز مغرب، پیش از بلند شدن ده بار ذکر«لااله الاالله وحده لاشریک له الملک و له الحمد یحی و یمیت بیده الخیر و هو علی کل شیء قدیر» را بخواند خداوند دو پاداش ارزنده به او عنایت می‌کند؛ نخست این‌که او را از تمام حوادث و بلایا محفوظ می‌دارد و دیگر این‌که او را از تسلط شیطان حفاظت می‌کند.

۲. بعد از نماز تسبیحات فاطمی آرام، با توجه و مداومت خوانده شود. مشکلی که ما داریم این است که این تسبیحات را خیلی تندتند می‌خوانیم. اگر آهسته می‌خوانیم، همیشه به خواندن آن‌ها پایبند نیستیم. باری طالب علمی پیش مولانا سحبان محمود رحمه‌الله می‌رود و از خستگی مفرطش شکایت می‌کند؛ می‌گوید: درس‌ها خیلی خسته‌ام می‌کند. مولانا سحبان محمود به او توصیه می‌کند که برای رفع این مشکل تسبیحات فاطمی را با طمأنینه و مداومت بخواند.

۳. سعی کنیم آداب ظاهری و معنوی قرآن مجید را مراعات کنیم. قرآن‌ها به گونه‌ای در قفسه‌ها قرار دهیم و طوری از قرآن‌ها استفاده کنیم که جلد آن‌ها پاره نشود. از رحل‌های شکسته هم استفاده نکنیم؛ اگر برای ما مهمان گران‌قدری بیاید، آیا حاضریم او را روی یک صندلی شکسته بنشانیم؟!!‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

***

تا طلوع خورشید جمعه بیست‌و‌هشتم شهریورماه ۹۳ در مسجد ماندیم. بعد از نماز اشراق حضرت استاد با جناب مفتی خالد و مولانا محمد دهقان خداحافظی کرد. حین خداحافظی با مولانا مفتی خالد دیدم که استاد چیزی در دست ایشان گذاشت. این کار را با ظرافت خاصی انجام داد به گونه‌ای که هیچ‌کس متوجه نشد، خیلی آرام هم کنار گوش مولانا مفتی خالد گفت: «حضرت! عود است.»

به پیشنهاد استاد قاسمی قرار شد اندکی به پیاده‌روی، یا به قول خود ایشان «تمشّی» بپردازیم. هوا لطیف و ملایم بود و پیاده‌روی در آن حال‌وهوا می‌چسبید. همراهان حضرت استاد، مولوی عبدالحکیم سیدزاده، فرزند گرامی مولانا سیدعبدالواحد گشتی رحمه‌الله، مولوی عبدالرحیم هاشمزهی، مولوی فقیرمحمد نهتانی و دو مولوی جوان؛ یعنی مولوی شبیراحمد ملازاده و مولوی محمدنارویی، برادر کوچک‌تر استاد مولوی عبداللطیف نارویی بودند و من. سه همراه دیگر ما در منزل مولوی عبدالرحیم هاشمزهی به‌سر می‌بردند و ما به گمان این‌که استراحت می‌کنند، از آنان نخواستیم خود را به جمع ما برسانند.

با راهنمایی مولوی عبدالحکیم سید‌زاده از قسمت شمال شرق شهر کوچک گشت به‌طرف کوه‌ها و تپه‌هایی سیاه‌پوش گام برداشتیم. استاد جلوتر حرکت می‌کرد و به توصیف مناظر زیبای گشت می‌پرداخت. گشت را باید شهر بی‌گردوغبار نامید؛ زمین‌ سختش که با سنگ‌های سیاه جلوه‌ای بس دلکش به خود گرفته، به بادها اجازه‌ نمی‌دهد نفس مردمانش را بند بیاورند.

36736گُشت ریشه در تاریخ دارد و تو را به گذشته هم می‌برد. بقایای قلعه‌ای که در مرکز این شهر کوچک خودنمایی می‌کند، هیبت و عظمتی خاص دارند و با تو از گذشته‌ها سخن می‌گوید، از دوران حکمرانی سرداران بلوچ. استاد به این نکته هم اشاره کرد و از مولوی عبدالحکیم سیدزاده پرسید: آیا کتابی هم در مورد تاریخ گشت نوشته شده است که او در پاسخ گفت: بله یکی از معلمان گشتی مطالبی در این‌باره جمع‌آوری کرده است. استاد به ایشان توصیه کرد که حتماً به این موضوع بپردازد.

بحث‌ها همه تاریخی شد، از گذشته‌ی قوم بلوچ سخن به‌میان آمد. استاد به قلعة تاریخی گشت اشاره کرد و داستانی روایی از حمله ناتمام یکی از حکمرانان گشتی به منطقه‌ی دشتیاری و چابهار نقل کرد و به نیروی تهاجم قوم بلوچ در گذشته، استقلال آن‌ها در بحث مدیریت امور نظامی و تدبیرهای دفاعی‌شان سخن به میان آورد. از رشادت‌ها و دلاوری‌هایشان گفت و حالت گذشته‌شان را با شرایط کنونی‌شان تطبیق داد و چنین نتیجه گرفت: مردم ما در گذشته در تمام عرصه‌ها دارای استقلال بودند. حتی پارچه و کفش زیر پایشان را همین‌جا با دستان خود تهیه می‌کردند. هیچ یک از لوازم زندگی روزمره‌شان را از جاهای دیگر وارد نمی‌کردند، اما امروز همه لوازم‌شان وارداتی است. مردم ما تبدیل شده‌اند به مصرف کنندگان صرف.

مولوی عبدالحکیم سیدزاده در تایید سخنان حضرت استاد در مورد دلاوری‌ها و دلیرمردی‌های مردم بلوچ کوهی را که کمی آن‌طرف از ما بود، نشان داد و گفت: مردم این‌جا به آن کوه، «کوه شهیدان» می‌گویند. گفته می‌شود: آن‌جا زمانی مردم دلاور گشت با نیروهای متجاوز انگلیسی جنگیده‌ و بسیاری شهید شده‌اند. استاد قاسمی این سخن را که شنید فرمود: بر همین اساس می‌گویم پرداختن به تمام زوایای تاریخی این شهر کهن بسیار مهم است. فرزندان حال و آینده این شهر باید بدانند پدران‌شان چه کسانی بوده‌اند و چگونه زندگی کرده‌اند.

در ادامه استاد قاسمی به موضوع سخنرانی چند سال پیش مولانا سیدمحمدیوسف حسین‌پور حفظه‌الله در مورد «اهمیت پاسداری از عفت و حجاب زنان و دختران بلوچ» سخن گفت: در آن سخنرانی مولانا محمدیوسف سخنی تاریخی و ماندگار به زبان آورد. ایشان بدون هیچ تکلف و تعارفی آمد و به بلوچی گفت: «بحث حیا و عفت زنان بلوچ همان موضوعی است که من حاضرم خودم را در راه پاسداری از آن «به “کوش” بدهم». یعنی: حاضرم در این راه کشته شوم. حاضرم جانم را بدهم، اما نگذارم دولت یا هر کس دیگری با هر دستاویزی عفت و حجاب زنان بلوچ را به چالش بکشد.

این سخن ساعت‌ها جای فکر و تأمل دارد. چرا مولانا محمدیوسف چنین سخنی به زبان آورده است. اهمیت عفت و حجاب بانوان ما تا چه حد زیاد است که چنین شخصیتی با آن شأن و جایگاه این‌گونه در باب حفاظت و پاسداری از آن سخن می‌گوید.

استاد قاسمی ادامه داد: دقت داشته باشید که این سخن ریشه در گذشته و تاریخ اعتقادی ما دارد. همین‌گونه بر زبان شیخ‌الحدیث جاری نشده است. در تاریخ ما یک جمله‌ی ماندگار از حضرت ابوبکر صدیق رضی‌الله‌عنه در ذهن داریم، آن‌جا که فرمود: «اینقص الدین و أنا حی». درواقع این سخن حضرت شیخ‌الحدیث که فرموده: «من وترا په کوش دئیین» نسخه‌ی بلوچی تعبیر حضرت ابوبکر صدیق رضی‌الله‌عنه است. نتیجه باید گرفت مسیری را که حضرت شیخ‌الحدیث و امثال ایشان می‌پیمایند، ادامه‌ی همان مسیری است که روزی حضرت ابوبکر صدیق رضی‌الله‌عنه پیموده است.

ایشان هم‌چنین در بخش دیگری به بیان ماهیت حکومت‌های مستبد و مستکبر پرداخت. به استناد داستان حضرت موسی به نکاتی در این باره اشاره کرد و دست آخر یادآور شد: هر حکومتی که می‌خواهد غالب باشد و ملتی را مغلوب خود قرار دهد، این چهار بلا و آفت را سعی می‌کند بر او مسلط کند: ۱. جهل ۲.فقر ۳. ترس ۴. تفرقه.

استاد قاسمی هم‌چنین «علم»، «تقوا» و «اتحاد و همبستگی» را سه عامل سربلندی برای هر قوم و ملت دانست و افزود: این سه عامل را اگر شرایط مهیا شد در مجالی تشریح خواهم کرد و در مورد هر یک از آن‌ها مفصلاً سخن خواهم گفت.

***

برای صرف صبحانه به منزل مولوی عبدالرحیم هاشمزهی رفتیم. گروهی از جوانان شهرستان جاسک هم آن‌جا بودند.

پس از صرف صبحانه، نوبت به بازدید حضرت استاد از برخی بخش‌های عین‌العلوم گشت رسید. عقربه‌های ساعت، ۹:۴۰ دقیقه صبح جمعه را نشان می‌داد که وارد دارالافتاء شدیم. رئیس دارلافتاء مولانا مفتی خالد حفظه‌الله است و مفتی زکریا دهواری هم عملاً نائب رئیس به‌حساب می‌آید که آن روز حضور نداشت. راهنمایان ما شرکت‌کنندگان دوره‌ی تخصص فی الفقه و الافتاء بودند. مولوی محمد نارویی عملاً سخنگو بود و چگونگی کار را توضیح می‌داد. او و سایر همکلاسی‌هایش به خوبی تمام بخش‌های دارالافتاء را معرفی کردند و به سوالات استاد قاسمی پاسخ گفتند.

پس از دارالافتاء به مجلس علمی رفتیم. سرپرست این بخش، مولوی عبدالحکیم سیدزاده هم حضور داشت. همچنین مولوی عبدالستار حسین‌بر، مولوی زبیرحسین‌پور و مولوی عبدالقیوم دهقان سه عالم جوان و پرانرژی‌ای که سایت سنّت‌آنلاین را مدیریت می‌کنند، حضور داشتند. تازه فهمیدم که سایت سنّت‌آنلاین دفتر مستقلی ندارد و از دفتر مجلس علمی، توسط جوانانی کم‌ادعا مدیریت می‌شود.

ابتدا مولوی عبدالحکیم سیدزاده گزارشی از روند کار مجلس علمی ارائه کرد. پس از ایشان مولوی عبدالستار حسین‌بر توضیحاتی در مورد سایت سنّت‌آنلاین داد و سرانجام حضرت استاد چند پیشنهاد مشترک خطاب به دست اندرکاران مجلس علمی و سایت سنت‌آنلاین ارائه کرد:

«۱. نیک است که شما در سایت سنّت‌آنلاین که الحمدلله روند رو به رشدی داشته، آن‌چه را که این روزها در شبکه‌های ماهوارهای مورد بحث قرار می‌گیرد، تحلیل کنید. شما باید مباحث اعتقادی، مباحثی که در مورد خشونت مطرح می‌شود و نیز مواضعی را که در این شبکه‌ها بیان می‌شود و مواضع ما نیست، مورد تحلیل و ارزیابی قرار دهید. مثلاً آقایی چند شب پیش در یکی از همین شبکه‌ها دعای بعد از فرائض را بدعت دانست! شما باید این موارد را تحلیل کنید و در این‌باره روشنگری نمایید.

۲. در مورد زبان بلوچی بنویسید. در این‌باره کار کنید. یادتان باشد که نسل جدید ما می‌گویند: حوزه‌ها قادر به برآورده کردن نیازهای ما نیستند.

در گشت، باید به این نکته بسیار اهمیت داده شود. من پیشنهاد می‌کنم مجلس علمی مجموعه فتاوای بلوچی جمع‌آوری کند. هم‌چنین سایت سنت‌آنلاین می‌تواند با راه‌اندازی بخش پرسش و پاسخ به زبان بلوچی این حرکت را شروع کند.

به‌هرحال بلوچ‌ها در نقاط مختلف جهان پراکنده‌اند. فارسی ما را آ‌ن‌ها نمی‌دانند و اردو و عربی آن‌ها را ما متوجه نمی‌شویم. زبان مشترک ما و آن‌ها بلوچی است. در واقع این خدمتی است که ما می‌توانیم به آن‌ها بکنیم. آن‌وقت بُرد سایت شما منحصر به ایران نمی‌شود و خیلی فراتر می‌رود. ما باید در این زمینه حرف برای گفتن داشته باشیم.

۳. هر جا یکسری تجارب ارزنده یافت می‌شود. من درخواستم از مولانا عبدالحکیم این است که ارتباط میان مجلس علمی عین‌العلوم گشت و مرکز مطالعات و تحقیقات دارالعلوم زاهدان را برقرار کنند. من هم با آن‌ها در این‌باره صحبت می‌کنم. شما سایتی‌ها هم به همین ترتیب با سایتی‌های زاهدان ارتباط داشته باشید. تجارب مناسب با مذاکرات و دیدوبازدیدها حاصل می‌شوند

در بخش دیگری از این دیدار مولوی حسین‌پور گزارش داد که اخیراً حملاتی از سوی سایت‌های تندرو علیه ما سازماندهی شده است. استاد قاسمی پس از شنیدن این گزارش گفت: حکیم الامت مولانا تهانوی رحمه‌الله می‌فرماید: «آنچه را که خودت داری محکم بگیر.» با حکمت و موعظه‌ی حسنه و تلطیف مطالب. ما باید برای مخالفان خود معلم اخلاق و معلم اخلاص باشیم. آن‌ها را به فکر و اندیشه دعوت کنیم. شاید ذره‌ای انصاف داشته باشند و روی سخن ما فکر کنند.

پس از مجلس علمی نوبت به کتابخانه عین‌العلوم گشت رسید. سیستم نوین کتابداری در این کتابخانه اجرا نمی‌شد و شیوه‌های زمان‌بر سنّتی مورد استفاده بود. استاد قاسمی به این موضوع اشاره کرد و پیشنهاد داد که حوزه دو کتابدار خود را برای طی دورة کوتاه‌مدت کتابداری به دارالعلوم زاهدان بفرستد تا زیر نظر آقای مسعود عبادی نکاتی را در این‌باره فرا بگیرند و به‌کار ببندند.

پس از بازدید از کتابخانه مولانا عبدالکریم حسین‌پور، فرزند حضرت شیخ‌الحدیث به جمع ما پیوست. با او خداحافظی کردیم و به زیارت آرامگاه حضرت مولانا سیدعبدالواحد گشتی رحمه‌الله (حضرت صاحب) پرداختیم. استاد قاسمی آن‌جا به بیان یکسری مسائل اعتقادی در مورد زیارت قبور و نیز بیان پاره‌ای از آداب زیارت پرداخت و آرا و نظرات علما را در این‌باره مرور کرد. استاد در پایان سخنانش را جمع‌بندی کرد و گفت: در هرحال انسان وقتی قبر بزرگان را زیارت می‌کند، سلام بگوید.

***

986789679از میزبانان مهمان‌نواز گشتی خداحافظی کردیم. اما قبل از آن‌که گشت را به مقصد خاش ترک کنیم به اتفاق مولوی عبدالحکیم سیدزاده از قلعه‌ی قدیمی گشت که زمانی مرکز حکمرانی سرداران بلوچ بوده و امروز نیاز به مرمت و بازسازی دارد، بازدید کردیم. در بخش‌هایی از این قلعه بازماندگان آخرین حکمران که «ابراهیم» نام داشته، زندگی می‌کردند. تقریبا بیش‌تر بخش‌های قلعه تخریب شده بود و بخش‌هایی دیگر در دست مرمت بود. مکانی پرابهت بود و در یک لحظه آدمی را به سال‌ها قبل می‌برد. قلعه بخش‌های جالب و متنوعی داشت. سلول‌هایی که زمانی حمکرانان خلاف‌کاران را در آن به سزای عمل‌شان می‌رسانده‌اند، برای همه‌ی ما جالب بود. گفته می‌شد میراث فرهنگی پیشنهاد مرمت به شرط مالکیت داده که میراث‌داران آخرین حکمران، این پیشنهاد را رد کرده‌اند. متاسفانه میراث‌داران چیزهای زیادی در مورد اسلاف‌شان نمی‌دانستند و اسناد مکتوبی هم در اختیار نداشتند. استاد قاسمی بر همین اساس به آنان پیشنهاد کرد از طریق انجام مصاحبه با افراد مسن و سفیدریش اسنادی را در مورد گذشته خودشان تدوین کنند تا نسل‌های بعدی بدانند که در گذشته این‌جا همین سیستم حاکم نبوده و همه «بله قربان» نگفته‌اند، بلکه خودشان حاکم و قربان بوده‌اند و مدیریت کرده‌اند. بدانند که در گذشته بلوچ‌ها به هیچ جایی وابسته نبوده‌اند و خودشان توانسته‌اند زندگی خود را بچرخانند. پس از بازدید به اصرار میراث‌داران ساکن در قلعه وارد اتاقی شدیم و چند استکان چای صرف کردیم. بنایی بس پرابهت بود. استاد با دیدن نمای داخلی قلعه فرمود: شما ببینید برای ساخت همین اتاق هیچ ابزاری از جای دیگری وارد نشده است.

اگر همان زمان حکمرانان ما به طرف علم و دانش حرکت می‌کردند و مسیر علم را پیش می‌گرفتند، الان وضعیت ما با آن‌چه است، خیلی متفاوت می‌بود.

***

با میراث‌داران مهمان‌نواز که معلوم بود خیلی از حضور حضرت استاد در حریم‌شان خوشحال شده‌اند، خداحافظی کردیم و راه خاش را در پیش گرفتیم. در خاش طبق هماهنگی‌های انجام شده به منزل مولوی نصیراحمد شهنوازی رفتیم. او را در سفری این‌چنین پیش‌تر ملاقات کرده بودم. وارد منزل مولوی نصیراحمد که شدیم در حیاط خانه زیر کولر مشک آبی – که پر از آب خنک و گوارا بود – آویزان توجه همه‌ی ما را به‌خود جلب کرد. میزبان ما همچنان سنّت استفاده از مشک آب را در منزلش زنده نگه داشته بود و به مهمانانش آب گوارای مشک می‌نوشاند. اما برنامه‌ی پیشنهادی ایشان آن بود که نماز جمعه را در مسجد قبای خاش که نزدیک منزل‌شان واقع بود بخوانیم، اما نظر استاد قاسمی آن بود که به مسجد الخلیل برویم که امام جمعه‌ی آن مولانا محمدعثمان قلندرزهی است. البته فرمود هیچ تمایلی به ایراد سخن ندارم، مولانا عثمان خود استاد سخن هستند. بنابراین اجازه ندادند کسی با اطرافیان مولانا محمدعثمان هماهنگی کند.

85963به مسجد الخلیل رفتیم و همان‌جا وضو گرفتم. سخنران اول مشغول سخن گفتن بود و استاد درحالی‌که مشغول وضو گرفتن بود به تایید سخنانش سر تکان می‌داد و احسنت می‌گفت. در همین حین مولانا محمدعثمان حفظه‌الله که می‌خواست برای ایراد خطبه به مسجد برود، متوجه حضور حضرت استاد شد و منتظر ماند تا ایشان وضو بگیرد. پس از آن، این دو بزرگوار یک‌دیگر را در آغوش گرفتند و به جایگاه رفتند. در راه می‌شنیدم که مولوی محمدعثمان ابراز شگفتی می‌کرد و می‌گفت: مفتی صاحب! چرا بی‌خبر آمدید. کاش ما را در جریان حضورتان قرار می‌دادید. در جایگاه که مستقر شدیم، قبل از هر چیز، دو رکعت خواندیم. بعد از خواندن دو رکعت نماز، حضرت استاد و مولانا محمدعثمان را دیدم که آهسته با هم سخن می‌گفتند. مولانا محمدعثمان از استاد می‌خواست به‌عنوان سخنران اصلی پای تریبون برود و استاد می‌گفت: من با هدف سخن گفتن نیامده‌ام، شما به‌هرحال بحثی را آماده کرده‌اید. ایراد سخن کنید، من مزاحم نمی‌شوم. اما مولانا محمدعثمان نپذیرفت و سرانجام موفق هم شد. استاد قاسمی در آن مراسم باتوجه به فرارسیدن ایام حج سخنانی با موضوع مناسک حج پیرامون آیه‌ی ۱۹۷ سورة مبارکه بقره ایراد کرد.

بعد از نماز با مولانا محمدعثمان خداحافظی کردیم و به منزل مولانا نصیراحمد بازگشتیم. حاجی بهادر یکی از فعالان جماعت تبلیغ شهرستان خاش هم به جمع ما پیوسته بود. چند نفر از اساتید و کارمندان دارالعلوم زاهدان هم به ما پیوستند. ناهار را که صرف کردیم با دوستان خاشی خداحافظی کردیم و عازم زاهدان شدیم.

***

نماز عصر را در روستای بین راهی «چاه نلی» خواندیم. پس از ادای نماز و قبل از حرکت استاد همه همراهان را فراخواند و با مهربانی فرمود: بعد از عصر روز جمعه است و ما داریم از سفری که برای خدا بوده، باز می‌گردیم. در واقع سه مناسبت یک‌جا جمع شده‌اند؛ هم ما داریم از سفری مبارک بر می‌گردیم، هم روز جمعه و هم بعد از عصر جمعه است، بنابراین سعی کنیم این زمان را با اذکار و خواندن درود شریف سپری کنیم و در پایان هم برای حل تمام مشکلات به‌ویژه فراهم شدن شرایط واگذاری زمین جدید عیدگاه زاهدان دعا کنیم.

از مقابل پاسگاه معروف «قطارخنجک» که رد شدیم، حضرت استاد دعا و تضرع و زاری را آغاز کرد. این روند تا پلیس راه زاهدان ـ خاش ادامه یافت و من و مولوی محمدنبی گرگیچ آمین گفتیم.

***

نماز مغرب را به امامت مولوی محمدنبی در منزل حضرت استاد اقامه کردیم. نماز را که خواندیم، سه همراه دیگر ما که در راه نماز خوانده بودند به ما ملحق شدند. سفر تمام شده بود و منتظر بودیم استاد قاسمی مرخص‌مان کند. همه‌ی ما شاگرد ایشان بودیم، اما استاد به‌گونه‌ای با ما رفتار می‌کرد که اگر کسی دیگر ناظر رفتار استاد با ما بود، این رابطه را تشخیص نمی‌داد.

ایشان در پایان به روال معمول از همراهان در مورد سفر نظرخواهی کرد. همه‌ی ما به ترتیب نکات مثبت این سفر را مورد اشاره قرار دادیم. حضرت استاد راضی به این نشد و فرمود: «چه کسی از شما انتقادی به من دارد؛ مثلاً نکته‌ای در رفتار یا سخنانم مشاهده کرده‌ که به نظرش نباید می‌بود؟» این روحیه‌ی انتقادپذیری در استاد قاسمی یک ویژگی بارز ایشان به‌حساب می‌آید. بارها شده که من طی نامه‌هایی متعدد جسارت کرده‌ام و به انتقاد از ایشان پرداخته‌ام، اما استاد هربار با روی خوش موضوع را برایم توضیح داده است.

نکته آنکه پس از این سوال حضرت استاد، مولوی محمدنبی گرگیچ فرصت را مغتنم شمرد و نکته‌ای که لازم به یادآوری می‌دانست مطرح کرد. استاد با مهربانی لبخند زد و مولوی محمدنبی بزرگوار را تشویق کرد.

پایان

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    اطلاع رسانی گشت سیتی ا پایگاه اطلاع رسانی گوادر را چگونه ارزیابی می کنید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 62
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 11
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 57
  • بازدید امروز : 32
  • باردید دیروز : 74
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 106
  • بازدید ماه : 135
  • بازدید سال : 629
  • بازدید کلی : 53,792
  • کدهای اختصاصی

    سایت رسمی شیخ الحدیث مولوی حسین پورمحمدیوسف

    سنت آنلاین

    تفتان ایران

    استون

    پیام بلوچ

    ندای زاهدان

    اخبارنیکشهر

    وب سایت شورای اسلامی شهرگشت

    بلوچی گپ

    انجمن  بلوچستان

    یاداشت ها

    سنت آنلاین 

    شبکه اجتماعی سیستان وبلوچستان  

    وب سایت شورای اسلامی شهرگشت

    استون